یاداشت های نیمه شب پاییزی

دوشنبه های منزوی این روزها از همیشه دلگیرتر از همیشه اند ساکت وخاموش مدام خمیازه می کشند آیا اگر تو نباشی شنبه ها بستری برای خفتن خواهند یافت حادثه ای که ازروی ارتعاش یک قلب سُِِرمی خورد اشک هایش رادرکدام گلدان خواهد ریخت؟ کدام پروانه می تواند گریبان آخرین شمع حیات را بدرد؟فکر نمیکنی که نشانه های آسمان نیز ممکن است ترک بردارد واحساسی که بی پروایی خودرا در پس قراردادهای خاکستری شرم وحیا نهان میکند سر به طغیان نخواهد گذاشت؟آیا بی تو پرنده ای که ازجسم زمان جدا شده دیگر باز لب پنجره خواهد آمدو من آیا گستاخی ماه را نخواهم بخشید فکر نمیکنم اگر بی تو من تمام بیابان ها را شرمسار خود کردم باید سهمی هم برای خود برگیرم.

وقتی باران می بارد درختان سر مست وخوشحال ازاین موهبت پروردگار می شوند!ابر های پاییزی,مریم های پاییزی,شب های پاییزی و عاشقانه های پاییزی همه وهمه,نشان ازیک چیز می دهند وآن اینکه توتنها عاشقانه ای بودی که با وجودت این دل پریشان پاییز وزمستان برایش به مانند بهاربودویک دنیا سرسبزی عاشقانه های نیلوفری این جان بیقرار برای توبارها وبارها نوشت وگفت تو تنهاترین مریم پاییزی من هستی اما تو باور نکردی!

دلم میسوزد برای نامه های پست نشده ای که گوشه ی  طاقچه بوی کهنگی گرفتند برای گل های سرخی که روی میز آرام آرام خشک شدند برای حرف های ناگفته ای که گوشه ی یک سینه تلنبار ماندند بغض های فرو خورده ای که هرگز فرصت شکستن نیافتند اشک هایی که در قاب دو چشم منتظریخ زدند وقلب تنهایی که غریبانه شکست و برای سکوت سنگین خانه ای که هرگز سلام را تجربه نکرد.